علی ما

علی جان بالاخره بعد از نه ماه انتظار داداش کوچولوت به دنیا آمد. خیلی ما خوشحال هستیم که مامان و بچه سالم هستن و هیچ مشکلی ندارن و خدا را شاکر هستیم بابت این همه لطفی که به ما داشته و دارد. تو خیلی دوست داری که اسمش محمد باشه و من و مامانت هم که الان هنوز بیمارستانه هم همین اسم را انتخاب کردیم. البته من دو سه تا اسم دیگه هم در ذهن داشتم. محمد ساعت " ٦:٢٥ شب در روز نهم بهمن ماه ١٣٩٢ قدم به این دنیا گذاشته و همه ما را خوشحال کرده است. همه زنگ زدن و تبریک گفتن. بیمارستان اجازه نداد که من برم بچه را ببینم. گفتن ورود آقایان ممنوعه و فقط در ساعت ملاقات که ساعت ٤:٣٠ عصر است ملاقات ممکن است. و من فکر میکنم تا فردا این ساعت دیگه هر...

علی جان؛ این روزها همه مون منتظر مسافر کوچولومون هستیم که از راه برسه و همه مان را خوشحال کنه. اما مثل اینکه جا خوش کرده و دوست نداره بیاد پیش ما. مامانی و دائی محمد هم یک هفته هست که از شهرستان اومدن اینجا تا داداش کوچولوت به دنیا بیاد اما اونها رو هم سر کار گذاشته. خلاصه این بر عکس تو که زودتر از موعد به دنیا آمدی مثل اینکه خیلی خونسرد و با حوصله هست و میخواد دقیقه نود به دنیا بیاد. این روزها صدای زنگ تلفن و زنگ موبایل و اس ام اس زیاد شده و همه از اومدن داداش کوچولوت خبر میگیرن که اومده یا نه؟ اسمش را هم محمد انتخاب کردیم. انشاالله به طور طبیعی و سالم و سلامت به دنیا بیاد تا همه ما را خوشحال کنه. ...